یکی از جلوه های تناسب و ارتباط در ساختار قرآن کریم، مناسبتهای موجود میان سوره های آن است. این موضوع از سوی بسیاری از مفسران و پژوهشگران علوم قرآن بررسی و پی گیری شده و حجمی از تفاسیر و کتابهای علوم قرآن را به خود اختصاص داده است. تفاسیری مانند: مجمع البیان، تفسیر کبیرفخر رازی، نظم الدرر فی تناسب الآیات و السور، المنار، تفسیر مراغی، الاساس فی التفسیر و شماری دیگر که از روابط میان سوره ها سخن گفته اند.
کتابهای جداگانه ای نیز در این باره نگاشته شده است؛ همچون البرهان فی مناسبة ترتیب سور القرآن از ابوجعفر بن زبیر و تناسق الدرر فی تناسب السور از جلال الدین سیوطی.
در برابر این نظر، گروهی دیگر از عالمان و پژوهشگران که ترتیب سوره ها را به اجتهاد صحابه می دانند، به انکار این مناسبتها پرداخته اند و آنها را قلم فرسایی هایی بیهوده و تکلف آمیز قلمداد کرده اند؛ از جمله استاد آیت الله معرفت که این گونه تناسبها را بی فایده و رنج آور خوانده می نویسد:
«هیچ تناسب معنوی میان سوره ها با یکدیگر وجود ندارد و هرگز ترتیب موجود بین سوره ها توقیفی نیست، بلکه این کار به دست صحابه از روی برخی مناسبتها - مثلاً بزرگی و کوچکی سوره ها و از این قبیل - انجام گرفته است».1
کسانی که در این زمینه به بحث پرداخته اند، سخن گفتن از تناسب سوره ها را متوقف بر توقیفی بودن ترتیب آنها دانسته اند و این مسأله طبیعی به نظر می رسد که اگر ترتیب سوره ها وحیانی نباشد جست وجوی مناسبت میان آنها بی پایه خواهد بود، و اگر وحیانی باشد باید در این چینش حکمتی نهفته باشد و به خاطر مناسبتی دو سوره کنار یکدیگر قرار گرفته باشند.
از دیدگاه سومی با وجود آن که این نظر ترجیح دارد که ترتیب سوره های قرآن در زمان رسول اکرم(ص) شناخته شده بوده و از طریق وحی انجام پذیرفته است، اما این بدان معنی نیست که حتماً باید میان دو سور? همجوار مناسبتی وجود داشته باشد، زیرا ممکن است حکمت این گونه ترتیب در قالب کلی آن نهفته باشد و حکمتهای دیگری غیر از مناسبت دو سوره با یکدیگر، دخالت داشته باشد همان گونه که صبحی صالح می نویسد:
«ترتیب توقیفی سوره ها لزوماً به این معنی نیست که میان هر سوره و سور? پس از آن رشته های پیوندی نزدیک وجود داشته باشد.»2
از سوی دیگر کسانی که تنظیم یافتن سوره ها را پس از دوران پیامبر می دانند، می توانند تناسب میان سوره ها را به صورت قاعده ای کلی و فراگیر نفی کنند، اما نمی توانند انکار کنند که برخی از این سوره ها جایگاه واقعی آنها مانند ترتیب کنونی، کنار یکدیگر بوده است، همانند سوره های: بقره و آل عمران، عنکبوت و روم، صافات و ص، زخرف و دخان، جاثیه و احقاف، ضحی و شرح، فیل و قریش و مانند آنها، زیرا شدت تناسب این سوره ها به گونه ای است که جز به گزاف نمی توان منکر تناسب آنها شد.
بنابراین بهتر آن است که در تناسب سوره ها به صورت میدانی پیش رویم و به جای آن که به صورتی کلی داوری کنیم، به پیوندهایی که میان دو سوره موجود است نظر کنیم و بسنجیم که آیا به صورت طبیعی و با ذوقی سلیم می توانیم پیوندهای یاد شده را بپذیریم یا آن که به نظر ما ارتباطی وجود ندارد.
از این رو به جای آن که با استناد به برخی تناسبهای سست و تکلف آمیز که برخی استخراج کرده اند به ردّ ارتباط میان سوره ها بپردازیم و سخن گفتن در این باره را اتلاف وقت بدانیم، بهتر آن است که راه مقایسه گری میان دو سور? همجوار و تدبّر در نقطه های اشتراک میان آن دو را باز گذاریم، و چه بسا با این کار، شناخت بهتر و دقیق تری از سوره های قرآن به دست آید و لطایف دیگری از قرآن کشف گردد همان گونه که این نتایج به دست آمده است.
قرآن کریم، سرچشمه تمامی برکات و فیوضات الهی و سعادت تمامی انسانها در گرو عمل کردن به تعالیم و دستورات این کتاب مقدس است.
از خصوصیات برجسته این کتاب، آن است که خداوند متعال هیچیک از نیازهای بشر را نادیده نگرفته و برای هریک از امور جاری در زندگی، قوانینی را تبیین کرده است.
یکی از شیوههای قرآن کریم برای تعلیم عملی، استفاده از مثل است و مثل از آن جهت که ماندگاری و تاثیرگذاری بالایی دارد، به آسانی در دلها نفوذ کرده و زمینه اعتلای نفوس مستعد را فراهم میسازد. این ویژگی سبب شده است که در متون فارسی نیز، از مثلها جهت زیبایی و جذابیت سخن و فهوای کلام استفاده شود.
قرآن کریم به عنوان کلام الهی و معجزه جاوید پیامبر اسلام(ص) کتابی است که هدایت و راهنمایی مسلمانان را در خود دارد. این کتاب آسمانی، شامل ظرایف فراوانی است که برای تربیت بشر آمده تا او را از تاریکیهای جهل و نادانی به سوی سعادت و هدایت رهنمون سازد.
برای رسیدن به این هدف، قرآن اسلوب بیان خاصی دارد که نه شعر است و نه نثر. اسلوب قرآن برای رسیدن به این هدف، سه روش مهم قصهگویی، سوگند یاد کردن و استفاده از ضربالمثلها میباشد.
ارائه مثال در حقیقت نوعی تعلیم عملی است و قرآن نیز به عنوان عالیترین کتاب تربیتی، امثال فراوانی را در زمینههای مختلف ذکر میکند. این مثلها انسانهای وارسته و خداجو را به تعقل و تفکر دعوت میکند و از مثل و داستان در خدمت هدف و رشد دادن به عقول و افکار و جهت دادن به زندگی بشر استفاده میکند. چنان که خدای متعال نیز میفرماید: «و لقد ضربنا للناس فی هذا القرآن من کل مثل...؛ و به تحقیق در این قرآن برای مردم از هرگونه مثلی آوردیم... (روم، آیه 58).»
«و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون؛ و این مثلها را برای مردم میزنیم و[لی] جز دانشوران در آنها تعقل نمیکنند(عنکبوت، آیه 43).»
فواید و آثار سازنده مثل
از آثار و فوائد مثلها، میتوان این موارد را برشمرد:
1ـ حضور پیوسته یک سخن کوتاه در میان جامعه، آن هم به مدت طولانی، بیانگر پختگی فکری است که مثل حامل آن میباشد و اگر غیر از آن بود، تجربه و مرور زمان، خلاف آن را ثابت میکرد و مثل از چشمها میافتاد و از حافظه زمان حذف میشد.
2ـ ممکن است مثل به خاطر ایجاز و اختصار، از نیم خط تجاوز نکند اما در حقیقت بازگو کننده حقایقی است که در یک رساله و یک کتاب میگنجد.
3ـ اهمیت مثل تا حدی است که گاهی یک مثل بسیار کوتاه ما را از آوردن استدلالهای پیچیده بینیاز میکند و قابل فهم برای عموم مردم میشود و هرکدام به میزان درک و فهم خود از آن استفاده میبرند.
4ـ مثل برای خود، حد و مرز جغرافیایی نمیشناسد؛ زیرا یک حقیقت زنده است که در تمامی ملل وجود دارد و به نوعی مانند قوانین ریاضی و هندسی است که مرزهای زمان و مکان را در هم میکوبد و برای خود محدودیتی قائل نیست.
5ـ مثل حقایق اخلاقی و اجتماعی را که فراتر از حس و لمس است، در قالب امور محسوس میریزد و آن را به اذهان نزدیکتر میسازد.
6ـ مثل به خاطر دربرگیری یک رشته افکار و اندیشههای بلند، فرد را به کنجکاوی وادار میکند تا فکر و اندیشه خویش را به کار اندارد و واقعیت را به دست آورد.
7ـ در مقام پند و نصیحت و نکوهش افراد، ضربالمثل اثر معجزهآسایی دارد؛ زیرا بدون این که فرد را به عواقب کار خود متوجه سازد، نتیجه کار دیگری را که با این مورد همسو بوده، مطرح میکند و آن را در نظرش مجسم میسازد و از این طریق، احساسات فرد را علیه خود تحریک نمیکند.
8ـ همچنین ضربالمثل بر زیبایی و جذابیت سخن میافزاید.
قرآن نیز برای استفاده از این فوائد، برای اثبات سخن و فهم مطالب از مثل کمک گرفته و به صورت لطیف و ملیحی از این صنعت استفاده کرده است. به گونهای که نه اقتباس از کلام بشری کرده است تا از حد اعجاز تنزل یابد و نه از محاوره معارف فراتر رفته است تا سخن غیر مجذوب و دشوار شود، بلکه به سبکی بدیع و نو با ضربالمثلهایی عالی و شگفت، زیباییها و شگفتیهای خویش را تماشاییتر کرده است.
مثلهای قرآنی
مثلهای قرآنی عبارتند از:
1ـ مثلهایی که قرآن نیز از آنها به عنوان مثل یاد میکند و به بیان سرگذشت گذشتگان از ابرار و اشرار میپردازد و متذکر میشود که بیان این قصص برای تذکر و تامل اهل خرد است و در آن برای کسانی که بیندیشند، پندهاست.
2ـ مثلهایی که هرچند به صورت مثل در قرآن ترسیم نشده است؛ ولی به قدری جامع و رسا و گویا است که به صورت مثلی رایج درآمده است.
نکتهای که باید بدان توجه کرد این است که تمامی مثلهای قرآنی، بخشی از حقایق است که بازگو میشود و به هیچ عنوان جنبه خیالی ندارد و ادعای افرادی که برخی از تمثیلهای قرآن را از این دسته میشمارند مانند داستان آدم و پیروزی شیطان بر او یا سرگذشت هابیل و قابیل و یا سخن گفتن مورچه با سلیمان، ادعایی پوچ و بیپایه و اساس است.
قرآن کریم خود به این مساله اشاره میکند، آنجا که میفرماید: «به راستی در سرگذشت آنان برای خردمندان عبرتی است، این قصص سخنی نیست که به دروغ ساخته شده باشد، بلکه تصدیق آن چه از کتابهایی است که پیش از آن بوده و روشنگر هرچیز است و برای مردمی که ایمان میآورند رهنمود و رحمتی است (یوسف، آیه 111
مسلمانان معتقدند که قرآن معجزه پیامبر و اثبات کننده درستی ادعای پیامبری اوست. قرآن در آیاتی منکران وحیانی بودن را به مبارزه طلبیدهاست. ازجمله در آیه ?? سوره بقره میگوید «و اگر در آنچه بر بنده خویش فرو فرستادهایم شک دارید، اگر راست میگویید سورهای همانند آن بیاورید و از یاورانتان در برابر خداوند یاری بخواهید.»† در آیات متعددی از قرآن از منکران وحیانی این کتاب خواسته شدهاست، که اگر میتوانند نظیر آن را بیاورند. البته در آیهای درخواست شده که کتابی مثل آن بیاورند. در آیه دیگر ده سوره ذکر شده و در آیه بالا یک سوره نیز در اثبات مدعای بشری بودن قرآن کافی دانسته شدهاست. از موارد دیگر مبارزهطلبی قرآن ادعای انسجام و عدم تناقض در متن آن است. «چرا در قرآن تدبر نمیکنند؟ که اگر از غیر خدا بود، اختلافهای زیادی در آن مییافتند»† قابل ذکر است که چنین ادعا میشود که قرآن در فصاحت و بلاغت در زبان عربی بی نظیر است و در کتابهای لغت عرب، در بسیاری موارد استشهاد به آیات قرآن میشود. به عنوان مثال فرهنگ لغت المنجد تالیف لویس معلوف که با وجود این که خود لویس معلوف مسیحی بوده و مسلمان نبوده است اما از آیات قرآن به عنوان استشهاد به کلام عرب فصیح استفاده نموده است. و همچنین بعض یکی از نقشهای اصلی محمد میباشد.[??] گاهی قرآن، صراحتاً به روز قیامت اشاره نمیکند اما مثالهایی از داستان قومهای محو و نابود شده آورده و همعصران محمد را از عذابهای مشابه برحذر میدارد. (آیه ??:?? تا ??:??).[??] محمد نه تنها به کسانی که وحی خدا را انکار میکنند هشدار میدهد، بلکه وعدههای نیکویی به کسانی که از شیطان دوری میورزند، به کلام خدا گوش فراداده و از خدا اطاعت میکنند، میدهد.[??] ماموریت محمد همچنین شامل تبلیغ یکتاپرستی میباشد: قرآن از محمد میخواهد که به اظهار و تمجید نام پروردگارش بپردازد و به او دستور میدهد که از پرستش بتها و یا نسبت دادن الوهیت به هر چیزی بجز خدا دوری بورزد.[??]
موضوع آیات اولیه قرآن وظیفه انسان نسبت به خالق خویش، رستاخیز مردگان، داوری نهایی خدا به همراه توصیف روشن عذابهای جهنم و لذات و نعمات بهشت، و نشانههای خدا در تمامی عرصههای زندگی انسان میباشد. تکالیف مذهبی که در این زمان از مومنین خواسته شده بود اندک بودند: اعتقاد به خدا، درخواست برای بخشش گناهان، خواندن نمازهای مکرر، کمک به دیگران بهویژه نیازمندان، رد کردن تقلب و دوستی مال دنیا (که در زندگی تجاری مکه، امری پراهمیت به شمار میرفت)، عفت و پاکدامنی و زنده به گور نکردن فرزندان دختر.[??] آیات اولیه قرآن با تأکید روی جنبههای اخلاقی شروع و سپس به صورت فزآیندهای به انتقاد از خدایان مکه و بت پرستی پرداخت.[??]
ی از نویسندگان نامی مصر به این فصاحت و بلاغت اعتراف دارند.
حکم نماز خواندن با لباس مختص چگونه است؟
امام خمینی:نماز خواندن با لباس مختص اشکال ندارد.
آیت الله خامنه ای: اگر چه زن ومرد نمی توانند لباس مختص یکدیگر را بپوشند که زی آنها قرار گیرد ولی در هر حال پوشش آن موجب بطلان نماز نمی شود.
آیت الله نوری همدانی: نماز خواندن با لباس مختص اشکال ندارد.
آیت الله بهجت: در موردی که حرام باشد فرق نمی کند هر چند مضر به صحت نماز نباشد.
آیت الله مکارم شیرازی: نماز با لباس مختص اشکال ندارد.
آیت الله فاضل لنکرانی: نماز با آن باطل نیست
آیت الله سیستانی: نماز خواندن با لباس مختص باطل نیست.
آیت الله تبریزی: اگر لباس ساتر عورت باشد پوشیدن آن در غیر مورد اضطرار جایز نیست و در مورد اضطرار اشکال ندارد.اگر مرد لباس زنانه یا زن لباس مردانه بپوشدودر حال حاضر ساتری غیر از آن نداشته باشد و نماز بخواندنمازش صحیح است.
به نام خدا
شعرا و نویسندگان فارسی زبان پس از قرن دوم هجری و با سپری شدن دوره فترت ادبی، رنگی تازه به ادبیات فارسی زدند و با آمیختن فرهنگ ایرانی با آموزه های متعالی اسلامی، برگ زرینی در تاریخ ادبیات کشورمان گشودند. این پیوند عناصر ایرانی و اسلامی در عرصه ادبیات که با تأثیرپذیری متون نظم و نثر فارسی از کلام الهی، سخنان پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصوم عینیت یافت، به تدریج سیر صعودی را طی کرد تا آنکه در قرن ششم به اوج شکوفایی رسید.
ادبیات کهنسال کشورمان چنان مفاهیم گوناگونی را از این سرچشمه های پربرکت الهی وام گرفته که بدون آشنایی با قرآن و حدیث، آگاهی نسبت به تمامی زوایای سروده ها و نوشته های شعرا و نویسندگان ایرانی به امری محال مبدل شده است. از طرفی ، این تأثیرپذیری تنها به حوزه مفاهیم محدود نشده و حوزه علوم ادبی و چگونگی به کارگیری کلمات و کیفیت کلام را نیز در برگرفته است. با توجه به اهمیت تأثیرپذیری ادبیات فارسی از قرآن و حدیث در حوزه مطالعات ادبی، با دکتر احمد خاتمی، عضو هیأت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهید بهشتی و صاحب تألیفات و آثار متعدد ادبی، از جمله تاریخ ادبیات ایران در دوره بازگشت، فرهنگ علم کلام، مقابله و تصحیح منطق الطیر، گزیده حدیقه سنایی، ترجمه و تکمله احادیث مثنوی و... گفتوگویی انجام شده که میخوانید.
ادبیات فارسی در طول تاریخ پس از اسلام به طور گستردهای تحت تأثیر قرآن و حدیث قرار گرفته است. این تأثیرپذیری، در نظم و نثر، با موضوعات و سبکهای مختلف به طور چشمگیری مشهود است. با توجه به این واقعیات چه عواملی را در این تأثیرپذیری مؤثر میدانید؟
ادبیات فارسی تأثیرپذیری غیرقابل انکار و شگفت انگیزی از قرآن کریم و به تبع آن احادیث و روایات نبوی و امامان معصوم داشته که چند عامل در این امر دخیل بود. یک عامل، معتقدات خود نویسنده و شاعر است. او قرآن را به عنوان یک کتاب دینی و مقدس، مدنظر قرارداده و به اعتقاداتش به قرآن توجه داشته و همانطور که هر شاعر یا نویسنده ای، اندیشه و اعتقادات خود را در سرودهها و نوشته هایش منعکس میکند، شاعران و نویسندگان مسلمان ایرانی نیز به همین ترتیب و با تأثیرپذیری از قرآن و حدیث به نقل مسائل دینی در آثار خود پرداخته اند. عامل دیگر مربوط به جایگاه الهی قرآن نزد مردم مسلمان و حکومتهای اسلامی بوده است. به این ترتیب هر شاعر و نویسندهای که قصد مطرح شدن در جامعه ایرانی و اسلامی نزد حاکمان و سایر ادبا را داشته، تلاشی جدی کرده تا با افزایش اطلاعات خود نسبت به این کتاب آسمانی، اشعار و نوشته هایش را با آیات و مضامین قرآن بیاراید.
از طرفی، حکومتهای ایرانی نیز یکی دیگر از عوامل تأثیرگذاری قرآن و حدیث بر ادبیات فارسی به شمار میرود. حداقل تا زمان مغول حکومتهایی که در ایران روی کار آمده تحت لوای حکومت خلفا بوده و به این ترتیب میتوان گفت یکی از عوامل مهم در این تأثیرگذاری، اعمال قدرتی بوده که حکومتها برای ترویج اسلام و قرآن به خرج میدادند و توجیهشان هم این بود که چون حکومت دینی است، بازتاب آن باید در آثار ادبی خلق شده در مرزهای این حکومت متجلی باشد.
تمکین از ادبیات قرآنی توسط شاعران و نویسندگان، یکی دیگر از این عوامل است. با توجه به اینکه قرآن بهعنوان یک کتاب کاملاً ادبی، الگویی موفق و نمونه اعلای تأثیرگذاری بر مخاطب است، مورد توجه شاعران و نویسندگان هوشیار ما قرار گرفته و آنان برای اعتلا و فخامت بخشیدن به آثار خود به سراغ قرآن رفتهاند.
میزان تأثیرپذیری از آیات و احادیث در آثار برخی شعرا همچون خاقانی یا سنایی بیش از دیگران است. آیا میتوان این امر را صرفاً نشانه اعتقاد بیشتر این گروه از شاعران به مسائل دینی ارزیابی کرد؟
در همه موارد نمیتوان اینطور نتیجه گیری کرد. اصولاً از آنجا که شعرا و ادبای ما اهل فضل و دانش بودند و یکی از معیارهای اندیشهمند و دانشمند بودن در گذشته و دوره های متأخر و حتی زمان معاصر، اطلاع و آگاهی از مبانی دینی و مفاهیم اسلامی بوده، آنها سعی میکردند که این دانش خود را به نوعی مطرح کنند. البته این امر ممکن است دلیلی بر صفت مذموم فضل فروشی هم باشد، ولی به هر حال این اتفاق افتاده است. به عنوان مثال خاقانی جزء شاعران سختگوی است که شعر خود را با آمیختن به دانشهای گوناگون مشکل کرده. اطلاعات دینی، فقهی، آیات، احادیث، تلمیحات به قصص قرآن و سایر ادیان و نیز اطلاعات نجومی، تاریخی، پزشکی، فلسفی و... در اشعار خاقانی به وفور یافت میشود. او شاعری مقتدر، قوی و مسلط به اطلاعات گوناگون بوده و استفاده بیش از حد او از اطلاعاتش، در حدی است که گاه به نظر میرسد ضرورتی نیز برای اشاراتی تا این اندازه وجود نداشته. اما مثلاً سنایی در «حدیقه» زهد و تقوا را تعلیم میدهد، از این رو بسیاری از پیامهای موجود در اشعارش را با آیات و احادیث مستند کرده است. اینجا طبیعتاً کثرت استفاده از آیات و احادیث به ضرورت صورت گرفته است.
به چند مورد از عوامل مؤثر در تأثیرگذاری قرآن و حدیث بر ادبیات فارسی اشاره شد. به نظر شما تأسیس مدارس نظامیه چه نقشی در این زمینه داشته است؟
در مدارس نظامیه که به همت خواجه نظام الملک وزیر دانشمند سلجوقی در قرن پنجم هجری در ایران شکل گرفت، درسهای یکنواختی تدریس میشد که از جمله دروس آموزش علوم اسلامی از قبیل تفسیر و حدیث شناسی بود و به همین دلیل اکثر شعرا و نویسندگان و عالمان ما برخاسته از همین مدارس بوده اند. بنابراین، میتوان گفت نظامیها در ترویج علوم اسلامی و رونق ادبیات و نیز در تأثیرپذیری ادبیات از قرآن و حدیث نقش مهمی ایفا کردهاند. البته در همینجا باید به عامل دیگری هم اشاره کرد که آن رونق بازار وعظ است. همانطور که میدانیم شیوع تصوف در ایران و ظهور شخصیتهای برجستهای که این نوع تعلیمات را سرلوحه فعالیتشان قرار میدادند، سبب شد تا شاگردان این افراد نیز که عمدتاً ادبا، فضلا و دانشمندان آن دوره یا دوره بعد بودند، تحت تأثیر وعظ و خطابه قرارگیرند و اندیشه هایی را که از این مجالس اخذ میکردند در آثار خود منعکس کنند و به این ترتیب استفاده از آیات و احادیث از این طریق نیز در ادبیات فارسی رونق بیشتری یافت.
نحوه استفاده از آیات و احادیث در آثار ادبای متقدم و معاصر با گذشت قرنها چه تغییری کرده است؟
نخست باید گفت که تأثیر قرآن و حدیث بر ادبیات فارسی همچنان مشهود است و کسانی همچون شهریار، مهرداد اوستا و حتی شاعران نوپردازی مانند اخوان ثالث در آثارشان به آیات و احادیث و قصص قرآنی توجه داشتهاند. در مورد تغییر در نحوه استفاده ادبای گذشته و معاصر، چنین به نظر میرسد که در شعر و نثر قدیم انعکاس آیات و احادیث در اشکال متنوع و متعددی صورت میگرفت، از جمله درج کامل، درج ناقص، تضمین، اقتباس، تلمیح و... در بعضی از دواوین، آیهای به جای یک مصرع آمده است. به عنوان مثال «بسم الله الرحمن الرحیم» را نظامی به عنوان مصرعی در ابتدای مخزنالاسرار آورده است، ولی اکنون آیات و احادیث بیشتر به صورت تلمیح و اشاره مورد استفاده قرار میگیرد.
در تاریخ ادبیات کشورمان از چه زمانی تأثیر قرآن و حدیث آغاز شد و در چه دورهای این تأثیرگذاری شاخصتر بود؟
بعد از ظهور اسلام در ایران، نزدیک به دو قرن ادبیات فارسی مکتوب قابل توجهی نداشته ایم. البته این نکته به این معنا نیست که ادبا و شعرای ما از نوشتن و سرودن دست کشیدند بلکه بنا بر ضرورتهایی که در آن هنگام به وجود آمد، به زبان عربی تمایل پیدا کردند ولی نکته ای که باید آن را مورد توجه قرار دهیم، این است که این تأثیرپذیری به مرور در بین ادبا و شعرای ما بیشتر شده . مثلاً اگرچه رودکی بهعنوان نخستین شاعر پرمایه ایرانی در دوره اسلامی مطرح است و تحت تأثیر قرآن، حدیث و فرهنگ دینی قرار دارد، منتها میزان این تأثیر نسبت به شاعری که در اواخر قرن پنجم و اوائل قرن ششم میزیسته کمرنگ است. یعنی تأثیرگذاری قرآن و حدیث را در رودکی، دقیقی و فردوسی نسبت به حدیقه سنایی به مراتب کمتر می بینیم.